رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
این اشک های لعنتی نمی گذارند چشم هایت را به خاطر بسپارم، در آخرین خاطره ام از تو چشم های تو هم بارانیست!!!!!!!!
پنج شنبه 18 آبان 1391
| 1:18 | علوی | این جا برای تازه شدن وقت نیست این جا برای پروانه شدن وقت نیست این جا تمام ثانیه ها زود می رود این جا برای خسته شدن وقت نیست این جا کسی به کسی دل نمی دهد این جا برای عاشق شدن وقت نیست این جا تمام یاس ها زیرپا شکست این جا برای دیدن یاس ها وقت نیست این جا نماز و دعا وقت می برد این جا برای نماز و دعا وقت نیست این جا خدا را به درهم فروختند این جا برای فکر کردن به خدا هم وقت نیست.... چهار شنبه 10 آبان 1391
| 19:49 | علوی | وقتی بعد از مدتی طولانی این جا آمده ام تا سرو سامانی به این دلکده بدهم جا دارد همین جا از یک دوست آشنا و خواهر عزیزم به خاطر این که در این مدت به سرپا ماندن این وبلاگ و انتشار نوشته های این جانب کمک نمود تشکر کنم. چهار شنبه 10 آبان 1391
| 19:35 | علوی | چه خاطره ای باید برای این همه پاییزهای بی حافظه تعریف کرد، تا من را، تورا، و اولین لبخند را به یاد آورند؟!... سه شنبه 9 آبان 1391
| 20:48 | علوی |
این بار دیگر خسته ام از این همه خط خطی کردن کاغذهای سفید، این بار میخواهم به جای ساختن واژه های جدید تمام واژه ها را تکه تکه کنم. من این جا دنبال حس تازه ای می گردم، دنبال حس نابودی... سه شنبه 9 آبان 1391
| 20:34 | علوی | من این روزها با عروسک هایم خاله بازی میکنم، به امید آن که شاید تو مثل آن قدیم ها بازی ام را به هم بزنی، همین بازی احمقانه ای که هیچ شباهتی به خاله بازی هایم ندارد. یک قهر است، یک دوری، یک... یک شنبه 7 آبان 1391
| 21:21 | علوی | در این روزهای بارانی،گاهی بدون چتر در خیابان پرسه میزنم، شاید مثل قدیم دوباره تو با چتر به سراغم بیایی... یک شنبه 7 آبان 1391
| 20:31 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |