رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
به بهار گفته ام سراغ شهر من نیاید، من بی تو با بهار کاری ندارم زمستان این جا هم با یاد تو خوب است....
پنج شنبه 30 شهريور 1391
| 1:3 | علوی | چه قدر حافظه ام ضعیف شده است، یادم نمی آید کی بود... تو یادت هست؟؟؟ نه،اصلا مهم نیست... جدایی که یاد آوردن ندارد!!!! چهار شنبه 29 شهريور 1391
| 18:27 | علوی | ... و نجابت را ارث می برم از بانوی همسایه بانوی آهو ها، خواهر عشق جهان و امام هشتم، ... من همانم که تبارم یاس است، من همانم که غرق در نرگس هاست من همان دختر خیس از نم باران بهارم اینجا... تولد خواهر عشق جهان و روز تمام دخترهای گلی که این پست رو می خوانند مبارک باد... . . . روزی کامل شده ی شعر بالا را برای دیدن چشم های پر محبت شما خواهم گذاشت.
سه شنبه 28 شهريور 1391
| 16:17 | علوی | تو لبخند بزن من و چشم هایم بار تمام اشک ها را به دوش می کشیم تو سرگرم ستاره هایت باش من و سنگ ریزه ها این جا باسختی ها سر می کنیم خلاصه... تو هر جا که خوبی بمان من که این جا با یادت خوب خوبم... سه شنبه 28 شهريور 1391
| 3:2 | علوی | حاج حسین خرازیجوانی خوش رو ، مهربان و صمیمی ؛ با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع !
افسوس که چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیا ندارد ، اگر نه سجده ی
ملائک را در برابر عظمت او می دیدی ، و آن آیه ی مبارکه را دیگر بار
میشنیدی: «انّی أعلَم ما لاتَعلَمونَ» . ..
.
.
.
می پرستم خدایی را که وقتی پر می شوی از این که تمام حسینی ها رفته اند و
فقط عده ای شمر مانده اند در لباس حسین که فقط می خواهند روی سینه ی
دین بشینندو سرش را ببرند مرد هایی چون سید محمود موسوی را نشانت میدهد
سه شنبه 28 شهريور 1391
| 2:25 | علوی | وقتی که عاشق باشی همه چیز با توست انگار قلم برای تو می نویسد انگار باران فقط برای دل تو می بارد عاشق که باشی یک جور هایی حس می کنی مالک تمام چیز های این دنیایی مخصوصا مالک تمام غم هایش... دو شنبه 27 شهريور 1391
| 2:27 | علوی | یک شنبه 26 شهريور 1391
| 16:30 | علوی | انگار همین امروز بود که عاشق شدم عاشق همین باران های گاه وبی گاه که آمدن تو را نوید می دهد، عاشق همین قاصدک هایی که هر روز از پشت پرده ی سپیده دم برایت می فرستم، عاشق تمام غروب هایی که از پشت پرچین همسایه آفتاب را در آغوش می گیرم.... من از وقتی که عاشق تو شدم هر روز عاشقم هر روز دوباره و دوباره عاشق می شوم... عاشق باران،قاصدک،غروب آفتاب،پرواز پرستوها و... من هر روز بیشتر عاشق زندگی ای می شوم که در آن دمادم مثل باران های پاییزی عاشق تو هستم! یک شنبه 26 شهريور 1391
| 15:23 | علوی | امشب آسمان دلم بد جور در نبودنت ابریست،گاهی هم باران می بارد.... این پیش بینی های آب و هوا هم هیچ وقت به کام دلم نیست: ((آسمان آبی و آفتابی همراه با بارش دمادم عشق)) باعرض سلام و ادب در باره ی این پست لازم به ذکر است که این جانب تا به حال به این شکل متنی ننوشته بودم از شما دوستان عزیز می خواهم حتما نظرات خود را بفرمایید. شنبه 25 شهريور 1391
| 1:34 | علوی | حضرت دلبر،سلام. بی مقدمه می گویم خواستم برایتان چیزی بنویسم خواستم برایتان بنویسم چه قدر جایتان کنار ضریح حضرت رضا(ع)خالی بود اما نشد.... انگار امشب قلم با دلم قهر کرده انگار امشب خیال ندارید به واژه های خسته ام نگاه کنید یا شاید... نمی دانم... فقط می دانم حال امشبم این است؛ حضرت دلبر امشب دلم بی هوا هوای شمارا کرده!!! شنبه 18 شهريور 1391
| 1:25 | علوی | امتداد ندای ابراهیم، ای که بر دوش خود تبر داری شنبه 18 شهريور 1391
| 1:55 | علوی | سلام... امروز خدا خواست و ناخواسته یه وب سایتی رو بهم نشون داد که از همه لحاظ عالیه اسمش افسران جنگ نرم و توی قسمت لینک ها هست حتما بهش سر بزنید!!! یا علی... شنبه 17 شهريور 1391
| 23:4 | علوی | من را ببخش ... من را ببخش برای تمام لحظاتی که دست هایت را فقط برای گرم کردن دست هایم می خواستم نه بیشتر... یک شنبه 12 شهريور 1391
| 17:23 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |