رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
حالت که خوب نباشد ترانه غمگین نمی خواهی برای گریه، فقط بهانه می خواهی، شادترین ترانه ی دنیا هم بغضت را می شکند.... جمعه 29 شهريور 1392
| 17:35 | علوی | نشسته ام میان صحن و سرایتان و از آتش افتاده به خیمه ها می نویسم . آتشی که هیزم هایش از کوچه های مدینه آمده است، آتشی که آنجا پر چادر مادرتان را سوزاند و اینجا معجر خواهرتان را و در شام بلا گیسوان دخترتان را... ارباب من، انگار سوختن ارث خانوادگیتان است، این را از گیسوان سوخته تان می توان فهمید... صلی الله علیک یا شیب الخضیب...
دو شنبه 25 شهريور 1392
| 15:20 | علوی | سلام. این روز ها تمام ذهنم درگیر سرودن این ترانه بود، ترانه که نه یک دل سروده نام زیباتریست برایش... این دل سروده نذر است نذر یک شهید گمنام... . . . . نشستم تموم مسیرو برات با اشک چشم آب و جارو کنم سرکوچه رو وقتی تو میرسی با این ریسه ها باز چراغون کنم . . یه قبری بهم دادن و میگن و با این قبر خالی باید سر کنم به جای تو توو قبر خالی گلم بگو جسم کی روباید جاکنم؟... . البته باید پوزش بخوام برای اینکه فقط چند بیت رو واستون گذاشتم دلیلش اینه که باید کی شعر رو ویرایش کنم ولی بازم ممنون میشم نظرتون رو راجع به همین چند بیت هم بگید. اگه که کسی بخاد حتما متن کامل شعر رو خواهم گذاشت. یاعلی... یک شنبه 10 شهريور 1392
| 16:42 | علوی | یه جوری دلم تنگ میشه برات محاله بتونی تصور کنی گمنم نمی تونی حتی خودت جای خالیتو توو دلم پر کنی..... یک شنبه 10 شهريور 1392
| 16:27 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |