رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
نشسته ام میان صحن و سرایتان و از آتش افتاده به خیمه ها می نویسم . آتشی که هیزم هایش از کوچه های مدینه آمده است، آتشی که آنجا پر چادر مادرتان را سوزاند و اینجا معجر خواهرتان را و در شام بلا گیسوان دخترتان را... ارباب من، انگار سوختن ارث خانوادگیتان است، این را از گیسوان سوخته تان می توان فهمید... صلی الله علیک یا شیب الخضیب...
نظرات شما عزیزان: دو شنبه 25 شهريور 1392
| 15:20 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |